تگرگ
علی اسفندیاری ۳Easy Ways to Die /وز جان و دل يارم شوي تا عاشق زارت شوم/ من نيستم چون ديگران بازيچه بازيگران/ اول به دام ارم تورا وانگه گرفتارت شوم با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی دعایت می کنم، روزی بفهمی گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا بخوانی خالق خود را اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد. هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم . از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن . و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم . هنر نبودن دیگری؟؟ ایکاش یکی بود دیگری هم بود عشق را وارد کلام کنیم تا به هر عابری سلام کنیم و به هر چهره ای تبسم داشت ما به آن چهره احترام کنیم هر کجا اهل مهر پیدا شد ما در ا طرافش ازدحام کنیم چشم ما چون به سرو سبز افتا د بهر تعظیم او قیام کنیم گل و زنبور دست به دست دهند تا که شهد جهان به کام کنیم خم و انگور دست به دست دهند تا که ما باده ای به جام کنیم این عجایب مدام در کارند تا که ما شا دی مدام کنیم شهره زنبور گشته است به نیش ما از او رفع اتهام کنیم علفی هرزه نیست در عالم ما ندانیم و هرزه نام کنیم زندگی در سلام و پاسخ اوست عمر را صرف این پیام کنیم سالکا " این مجال اندک را نکند صرف انتقام کنیم در عمل باید عشق ورزیدن گفتکو را بیا تمام کنیم عابری شاید عاشقی باشد پس به هر عابری سلام کنیم مجتبی کاشانی دل من دير زماني است كه مي پندارد : « دوستي » نيز گلي است ؛ مثل نيلوفر و ناز ، ساقه ترد ظريفي دارد . بي گمان سنگدل است آنكه روا مي دارد جان اين ساقه نازك را - دانسته- بيازارد ! در زميني كه ضمير من و توست ، از نخستين ديدار ، هر سخن ، هر رفتار ،
تو به هر جور دلت خواست بیا...مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست...
که ترک بردارد...
مثل مرمر شده است چینی نازک تنهایی من..
يك نفر در آب دارد مي سپارد جان.
يك نفر در آب دارد كه دست و پاي دايم مي زند,
روي اين درياي تند و تيره و سنگين كه مي دانيد.
آن زمان كه مست هستيد از خيال دست يابيدن به دشمن,
آن زمان كه پيش خود بيهوده پنداريد
كه گرفته ايد ,دست ناتوان را,
تا توانايي بهتر را پديد آريد.
آن زمان كه تنگ مي بنديد
به كمر هاتان كمر بند.
در چه هنگام بگويم من؟
يك نفر در آب دارد مي كن ,بيهوده, جان قربان.
آي آدم ها كه بر ساحل بساط دل گشا داريد:
نان به سفره, جامه تان بر تن,
يك نفر در آب مي خواند شما را,
موج سنگين را به دست خسته مي كوبد.
باز مي دارد دهان با چشم از وحشت دريده.
سايه هاتان را ز راه دور ديده.
آب را بلعيده در گود كبود و هر زمان, بي تابي اش افزون,
مي كند زين آب ها بيرون,
گاه سر گه پا.
آي آدم ها!
او ز راه مرگ, اين كهنه جهان را باز, باز مي پايد,
مي زند فرياد و اميد كمك دارد:
((آي آدم ها كه روي ساحل آرام, در كار تماشاييد!))
موج مي كوبد به روي ساحل خاموش.
پخش ميگردد چنان مستي به جاي افتاده, بس مدهوش.
مي رود نعره زنان, وين بانگ باز از دور مي آيد:
(( آي آدم ها!))
وصداي باد هر دم دل گزا تر
در صداي باد بانگ او رها تر,
از ميان آب هاي دور ونزديك,
باز در گوش اين نداها:
(( آي آدم ها!))
Take a Cigar daily - You will die 10 years early.
Drink Rum daily - You will die 30 years early.
Love Someone Truly - You will die daily.
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است
اما سهراب تو قضاوت کن ...... بر دل سنگ زمین جای من است!!?!
من نمی دانم که چرا این مردم ، دانه های دلشان پیدا نیست?!
صبر کن ای سهراب...!!!
...قایقت جا دارد...!؟؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم
Power By:
LoxBlog.Com |